شيعه يعني...
شيعه يعني شرح منظوم الست از حجاز و کوفه تا شام وحلب
شيعه يعني يک بيابان بي کسي غربت صد ساله بي دلواپسي
شيعه يعني صد بيابان جستجو شيعه يعني هجرت از من تا به او
شيعه يعني دست بيعت با غدير بار ش ابر کرامت بر کوير
شيعه يعني عدل و احسان و وقار شيعه يعني انحناي ذوالفقار
از عدالت گر تو مي خواهي دليل ياد کن از آتش و دست عقيل
جان مولا حرف حق را گوش کن شمع بيت المال را خاموش کن
اين تجمل ها که بر خوان شماست زنگ مرگ و قاتل جان شماست
شيعه يعني عشق بازي با خدا يک نيستان تک نوازي با خدا
شيعه يعني هفت خطي درجنون شيعه طوفان ميکند در کاف ونون
شيعه يعني تندر آتش فروز شيعه يعني زاهد شب شير روز
شيعه يعني شير يعني شيرمرد شيعه يعني تيغ عريان در نبرد
شيعه يعني تيغ تيغ مو شکاف شيعه يعني ذوالفقار بي غلاف
شيعه يعني سابقون السابقون شيعه يعني يک تپش عصيان وخون
شيعه بايد آب ها را گل کند خط سوم را به خون کامل کند
خط سوم خط سرخ اولياست کربلا بارز ترين منظور ماست
شيعه يعني بازتاب آسمان بر سر ني جلوه رنگين کمان
شيعه يعني هفت وادي اظطراب شيعه يعني تشنگي در شط آب